پيام
+
قطاري که به مقصد خدا مي رفت ? لختي در ايستگاه دنيا توقف کرد و پيامبر رو به جهان کرد و گفت: مقصد ما خداست، کيست که با ما سفر کند ؟ کيست که رنج و عشق توامان بخواهد ؟ کيست که باور کند دنيا ايستگاهي است تنها براي گذشتن ؟ قرن ها گذشت اما از بيشمار آدميان جز اندکي بر آن قطار سوار نشدند . از جهان تا خدا هزار ايستگاه بود . در هر ايستگاه که قطار مي ايستاد .
پرنسس
90/4/16
پرنسس
کسي کم مي شد . قطار مي گذشت و سبک مي شد . زيرا سبکي قانون راه خداست .
قطاري که به مقصد خدا مي رفت ? به ايستگاه بهشت رسيد . پيامبر گفت :اينجا بهشت است . مسافران بهشتي پياده شوند . اما اينجا ايستگاه آخرين نيست .
مسافراني که پياده شدند ? بهشتي شدند . اما اندکي ? باز هم ماندند ? قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند .
پرنسس
آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت : دورو بر شما ? راز من همين بود . آن که مرا مي خواهد ? در ايستگاه بهشت پياده نخواهد شد .
و آن هنگام که قطار به ايستگاه آخر رسيد ? ديگر نه قطاري بود و نه مسافري.
پرنسس
راستش من قضيه سيمرغ رو نميدونم. خواهش ميكنم
هلوع♥
:(
♥يک زوج خوشبخت
خداوندا!....http://maryamkhedmaty.parsiblog.com/
كيوان گيتي نژاد و
زيبا بود و آموزنده و خوشا به حال ؟آنانکه مسافر نورند نوري که در وجود همه آنها تابيده شده بود و عده اي منزلتش را شناختند و به پيش گشتند و وجود خود را مستغني از اين نور الهي کردند و بيچاره آنانکه قدر اين نور را ندانستند و آنقدر در تارکي کنار خود قوطه خوردند و آن ذره نوري را که داشتند در خود باختند راهي تاري و سياه روزي و عاقبتي شدند بياييم قدر خويشتن را بشناسيم و به متاعش بفروشيم
پرنسس
ممنون اقاي گيتي نژاد قشنگ بود